کتاب مردی با کیف قرمز ماچویی - بخشی از کتاب: توی تاکسی ترمینال سرش را تکیه می دهد به شیشه، چشم می دوزد به تنه قهوه ای تیره درخت های ردیف شده که از خیسی و نم، تنه هاشان تیره تر از همیشه است. با وجود بارانی که باریده باز هم عرق تن کلافه اش کرده. روشنایی تیرهای چراغ برق توی چاله چوله های کنار جاده، دایره هایی از آب نورانی درست کرده. هیچ وقت نتوانسته با شرجی هوا، لیچ لباس و نم این شهر شمالی حتى بعد بند آمدن باران کنار بیاید. خودش هم تعجب می کند. از این که چطور توانسته سال های جوانی را در این شهر همیشه دم کرده بگذراند و با آن کنار بیاید. بیخود نبود که پدر اول هر تابستان خانواده را کوچ می داد به ییلاق. از شمال فقط روزهای ییلاقی اش را دوست داشت. دنبال کردن سنجاقک و پروانه های خوردن یواشکی آلبالو بانمک زیر درخت و تعزیه رفتن تو میدان ده. یاد شیطنت های بچگی با فهیمه لبخندی گذرا روی لبش می آورد و می برد و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي و علوم تربيتي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر