کتاب مجموعه تغییریافته(1)نسیان-ALTERED : بخشی از کتاب: ?طی چهار سال اخیر، عمدتاً اجازهی ورود به آزمایشگاه را نداشتم ولی این موضوع مانع پنهانی رفتنم به طبقهی پایین نمیشد و با اینکه نیاز نبود برای دیدن پسرها نیمه شب از خواب بیدار شوم، با این حال سر ساعت از خواب میپریدم. لبهی تخت نشستم، با مالیدن چشمانم خواب را از آنها زدوده و پاهای برهنهام را روی چوب سفت کف زمین قرار دادم. نور ماه از میان پنجره به داخل میتابید و سایهی درختان افرا روی پنجره تکان میخورد. هشت ماه پیش پدرم از من خواسته بود در آزمایشگاه کمکش کنم، پس هر وقت میخواستم، میتوانستم به طبقهی پایین بروم؛ ولی با اجازه دیدن پسرها، به اندازهی ملاقات پنهانی با آنها در تاریکی، هیجان انگیز نبود. مدتی پیش تخته چوبهای کف راهرو را که وقتی روی آنها راه میرفتم، غژغژ میکردند، مشخص کرده بودم و الان میتوانستم بدون رفتن رویشان، زیرزمین پایین رفتم. پلهها به ساختمان فرعی کوچکی منتهی میشدند. صفحه کلید کوچکی روی دیوار نصب شده بود که کلیدهایش در تاریکی میدرخشید. به عنوان کسی که برای سازمانی سری کار میکرد، پدرم هیچ وقت در مورد رمزهایش محتاط نبود. چهار تا رمز را یاد بگیرم و از آن موقع تابهحال رمز تغییر نکرده بود و...
0 نظر