کتاب آوای وحش : فکر میکنم اسم من سامانتاس، فکر میکنم دختر شما هستم. با شنیدن این جملات از آن سوی تلفن، قلب کارولین از حرکت ایستاد و بیاختیار به یاد پانزده سال پیش، در مکزیک افتاد. شبی که دنیایش درهم فروریخت. سفر به مکزیک قرار بود سفری دلچسب و همچنین جشن دهمین سالگرد ازدواجشان باشد. اما در بازگشت از شب مهمانی، اثری از دختر دو ساله شان سامانتا، که همراه خواهر پنج سالهاش در اتاق هتل خوابیده بود، نیافتند. شرح روزها، هفتهها، و سالهای بعد از این ماجرا و لحظات سخت و پر از رنجی که بر کارولین، مادر سامانتا گذشت را، در کتاب خواهید خواند. سفر از زمان حال به گذشته و دوباره بازگشتن به زمان حال، بلاتکلیفیهای روحی، هیجان محض، و شوکهایی که از آشکار شدن حقیقت در خواننده بوجود میآید، آن جا نیست را به رمانی قوی و دوست داشتنی و یکی از پر فروشترین رمانهای سال ???? تبدیل نموده است و...
0 نظر