کتاب نرفتن - بخشی از کتاب: دستم به نرده ی کنار پله ها بود و آروم تو پله ها می چرخیدم تا به خونه ى عبد برسم. چقدر این پله ها عجیب بودن... پله ها جاییه برای فکر کردن و متمرکز شدن روی کاری که می خوای انجام بدی و بعضی وقتا هیچ وقت تموم نمی شن و پله های جادویی خونه ى عبد هم همیشه همین بود. کش می اومدن و ری می کردن و هرچی تلاش می کردی ازشون زودتر عبور کنی، دو تا دوتا هی بچه می کردن و زیاد می شدن. پله ها جون دارن و می فهمن و به هم حسودی می کنن. بعضی وقتا هم قدشون رو همچین می کشن بالا تا نتونی بری روی بعدی. به جنگ با کسی که ازشون بالا میره دارن و یه جنگ داخلی بین خودشون و همیشه منتظرن که بخوری زمین یا روشون سکته کنی و قلبت وایسه و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر