کتاب ساجی - چقدر لاغر شده بود! سیاه و قد بلند تر، با موهایی آشفته و ریش و سیبیل بلند؛ درب و داغان. از شادی گریه می کردم و دورش می چرخیدم. همه وجود « بهمن » خنده بود. ما دیوانه وار دست می زدیم و یکی می خواند: واویلا لیلی... واویلا لیلی... دوست دارم خیلی، تو لیلی من مجنون، تو شادی من دل خون، مبادا روزی مال کسی باشی، مبادا یک شب در هوسی باشی...، « سعید و حمید » آن وسط بندری می رقصیدند. بهمن در حلقه ما گیر افتاده بود. می خندید و با شادی ما شاد و گاه برای دل نزار ما هم شده شانه هایش را می لرزاند. به من نگاه کرد. چشمان بادامی اش از شادی برق می زد. اشاره کرد همراهش برقصم. اشک هایم را پاک کردم. نمی خواستم این حال خوب را خراب کنم. الکی هر دو دستم را در هوا تکان دادم. « فروزان » از پشت کتفم را گرفت و هلم داد در آغوش بهمن. صدای کف و سوت به هوا رفت. بهمن آغوش باز کرد و من سر روی سینه اش گذاشتم و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي و علوم تربيتي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر