تخفیف ویژه!
کد شناسه :84839

ساجی

650,000 ریال

Rated 5.00 out of 5 based on 0 بررسی
(0 بررسی)
موجود نیست

کتاب ساجی - چقدر لاغر شده بود! سیاه و قد بلند تر، با موهایی آشفته و ریش و سیبیل بلند؛ درب و داغان. از شادی گریه می کردم و دورش می چرخیدم. همه وجود « بهمن » خنده بود. ما دیوانه وار دست می زدیم و یکی می خواند:  واویلا لیلی... واویلا لیلی... دوست دارم خیلی، تو لیلی من مجنون، تو شادی من دل خون، مبادا روزی مال کسی باشی، مبادا یک شب در هوسی باشی...، « سعید و حمید » آن وسط بندری می رقصیدند. بهمن در حلقه ما گیر افتاده بود. می خندید و با شادی ما شاد و گاه برای دل نزار ما هم شده شانه هایش را می لرزاند. به من نگاه کرد. چشمان بادامی اش از شادی برق می زد. اشاره کرد همراهش برقصم. اشک هایم را پاک کردم. نمی خواستم این حال خوب را خراب کنم. الکی هر دو دستم را در هوا تکان دادم. « فروزان » از پشت کتفم را گرفت  و هلم داد در آغوش بهمن. صدای کف و سوت به هوا رفت. بهمن آغوش باز کرد و من سر روی سینه اش گذاشتم و...