عاشقانه کلاسیک-مرد کوچک

کتاب عاشقانه کلاسیک-مرد کوچک : بخشی از کتاب: در ابتدا باید بگویم تولد من برای اهل سرای اِست خوش‌یمن نبود. آشپز ما آنوی‌پیر بارها برایم تعریف کرده پدرم که آن زمان در سفر بود خبر ورود من به جهان و رحلت یکی از مشتریان اهل مارسی‌اش را که بیش از چهل هزار فرانک برایش عایده داشت همزمان شنیده بود، به‌طوری‌که آقای اِسِت مسرور و در عین حال مغموم از خود می‌پرسید آیا باید برای رحلت مشتری اهل مارسی‌اش بگرید یا بایت تولد فرخنده‌ی دانیل کوچولو بخندد... می‌بایست می‌گریستی، آقای اِست خوب من، می‌بایست دوچندان می‌گریستی. حقیقتی است، من ستاره‌ی نحس پدر و مادرم بودم. از همان روز تولدم گرفتاری‌هایی حیرت‌آور از بیست جای مختلف به آن‌ها حمله آوردند و...