کتاب شادماندن در تنگناهای زندگی : بخشی از کتاب: پذیرش دوستم ایدن، هنگام دوچرخهسواریاش در سراسر دنیا، مدتی را در روستایی در غرب آفریقا سپری کرد تا کمک کند، برای اهالی آن منطقه، نانوایی ساخته شود. او در اینباره چنین گفت: ساختن نانوایی برای ما چند ماه طول کشید. ما مجبور بودیم آجرها را از خاکهای فشرده و انباشتهشده روی لانهی مورچهها بسازیم. بچههای روستا هر روز برای کمککردن به سوی ما میآمدند. هیچیک از این بچههاکفش نداشتند؛ اما در میان آنها کودکی کوچک و شاد حضور داشت که همیشه یک لنگه جوراب میپوشید. او نیز کفش به پا نمیکرد بلکه فقط یک لنگه جورابش را میپوشید و...
0 نظر