کتاب طریق بسمل شدن : طریق بسمل شدن در بستر جنگ ایران و عراق و در خط مقدم جبهه روایت میشود. در متن داستان، ستوان قصه مدام از بسمل شدن سخن به میان میآورد. «تو که میدانی من نام یک پرنده هستم، نام یک پرنده را بر خود نهادهام! و پرنده نابود نمیشود، بسمل میشود.» دولتآبادی این اثر را در فاصلهی سالهای 1383 تا 1385 نگاشته است. در بخشی از داستان میخوانیم: «"عطش... العطش، یا مولا!" "اما من... من... چه تنهایی غریبی! و سکوت... این سکوت... این سکوت! همیشه فاجعه بعد از سکوت رخ میدهد. دشمن چنبره زده است در مدار یکصد و هشتاد درجه. اگر پیشروی کند دیگرانِ ما زیر شنیهای تانکهایش خرد و نابود میشوند؛ اگر عقبنشینی کند، از روی نعش ما باید بگذرد و میگذرد. پس باید فکر کنم به اینکه متلاشی شود، دشمن متلاشی میشود. از آسمان فقط میتوانم آرزوی نابودی داشته باشم. نباید به قلبم اجازه بدهم به جای مغزم فکر بکند. من باید مثل یک جنگجو فکر کنم. اینجا من یک جنگجو هستم. یک رزمجو. باید به کشتن فکر کنم و به کشته نشدن. وقتی به خودم تلقین میکنم که یک جنگجو هستم، یک رزمنده، پس باید به کشتن فکر کنم و به کشته نشدن. وقتی به خودم تلقین میکنم که یک جنگجو هستم، یعنی برائت اعلام میکنم از دیگر جنبههای وجود خودم. پس به خواندههایم و ادراکم هیچ نمیاندیشم مگر در آنچه به تاریخ مربوط میشود. فقط تاریخ؛ چون -فرق نمیکند- همان... تاریخ... خونریزگاه؛ پس نباید اجازه بدهم قلبم جای مغزم را بگیرد. کشته میشوند، کشته میشویم؛ همین! اما... نمیتوانم این جوان هنوز نوخط را خلاص کنم از عطش مرگباری که دچارش مانده است.»
0 نظر