کتاب دختری در قطار : بخشی از کتاب: او زیر درخت غان دفن شده، دقیقأ سمت پایین ریلهای قدیمی قطار و قبرش با تکهسنگی علامت گذاری شده است؛ فقط با یک گپه سنگ نمیخواستم نظرها را به مکان آرامش او جلب کنم، اما نمیتوانم بدون ذکر یادبود رهایش کنم. او در کمال آرامش در اینجا خواهد خوابید، کسی مزاحمش نخواهد شد؛ هیچ صدایی جز آواز پرندگان و صدای غرش قطارهای در حال عبور. یک برای اندوه، دو برای لذت، سه برای یک دختر. سه برای یک دختر. در عدد سه گیر کردهام، از این فراتر نمیتوانم بروم. سرم پر از صداست، دهانم پر از خون است. سه برای یک دختر. صدای کلاغها را میشنوم، میخندند، ریشخندم میکنند، قارقاری ناهنجار. یک خبر. خبرهای بد. حالا آنها را میبینم؛ پردهای سیاه در مقابل خورشید. پرندهها نه، یک چیز دیگر. یکی دارد میآید. یکی دارد با من حرف میزند و...
0 نظر