کتاب سال سی : چکیده: رمان دربارهی پسران پدریاست سالخورده که پس از سرخوردگی از فعالیتهای سیاسی کتابی نوشته است. پسرانِ او هر کدام داستانی دارند، داستانهایی عجیب که از کازابلانکا تا تهران و نهاوند را در برمیگیرد. آنها بازگشتهاند تا میراثِ خود را به تماشا بنشینند و همین امر باعث میشود قصههایی ساخته شود که در هر کدامشان اتفاقی عجیب در بافتی تاریخی و روانی رقم خورده است. این فرایند پای زنانِ پیچیدهی خانواده را هم به قصه باز میکند و خواننده در هر فصل با کشفی نو مواجه میشود از گذشتهای که انگار چندان هم دور نبوده است ... بخشی از کتاب: خیلی هم پیر نشده ... سامان. موهایش هنوز خوب است. پوستش هم. کاشکی این سیاوش عکاسی بلد بود لااقل با این همه پزی که با دوربینش میدهد. چرا از جلوتر عکس نگرفته؟ سامان دستش را انداخته گردن سهراب و به پراید مهسا تکیه دادهاند و...
0 نظر