کتاب به خیالم : بخشی از کتاب- هنوز چشم از افشین برنداشته بود و با نگاه زیرک و موشکافانه اش او را زیر نظر داشت و لیوان چای را به لب هایش نزدیک کرد. جرعه ای تلخ نوشید و چهره اش درهم رفت و بعد هم با لحن طلبکارانه ای پرسید: - این دوستت... آقا مجید، همونی نیست که پارسال برش داشتی آوردی اینجا؛ تا یه کاری براش دست و پا کنم؟ و...
محصولات مرتبط
1,100,000 ریال
کوکتیل پارتی
300,000 ریال
زنبق دره
110,000 ریال
ده روز شگفت انگیز
900,000 ریال
سگ زرد
850,000 ریال
شب بی پایان
40,000 ریال
معامله پر سود
85,000 ریال
جمجمه ات راقرض بده برادر
100,000 ریال
دخیل عشق
3,250,000 ریال
مادر
45,000 ریال
0 نظر