کتاب زخم شیر : بخشی از کتاب: اسکلت خروس هم رو به روش نشسته بود. سر جای همیشگیاش روی گونی چار لایه. و پرهای رنگارنگش همه جای اتاق دیده میشد. از چپ و راست کف و دیوار و سقف اتاق رد قطار مورچهها بود که هر کدام پری به دهان گرفته بودند و میبردند. شاید اگر آن روز همه چیز را براب عمو ابراهیم تعریف نمیکردیم، کار به اینجا نمیکشید. آن روز بعد از ظهر که من و شاپور کوچههای پشت علیبنحمزه را یکی یکی به دنبال آن خروس گشتیم. تا توی یکی از کوچهها شاپور وانت باری را نشانم داد که روی گلگیرهایش را با دستی خونی نشان تعویذ گذاشته بودند. و بعد سر زیبای خروس را روی لجنهای جوی دیدیم و پرهای رنگارنگش را که در بازتاب آفتاب عصر گاهی مثل رنگین کمانی میدرخشید و آن قدر زیبا بود که واقعی به نظر نمیرسید و...
0 نظر