احساس زخمی

کتاب احساس زخمی : بخشی از کتاب: زیردوش ایستاده بودم و آب رو داغ‌داغ کرده بودم تا بلکه سوزش آب، سوزش قلبم رو کمی تخفیف بده، اما انگارفایده‌ای نداشت واشک‌های داغم بیشتر منو می‌سوزوند و تا ته قلبم رو به آتیش می‌کشید. آرایشی که سه ساعت تمام آرایشگر روی صورتم نشونده بود، مثل سریش به پوستم چسبیده بود و آزارم میمی‌داد. همون طور که که بی اختیار اشک می‌ریختم سنجاق‌هارواز لابه‌لای موهام در می‌‌آوردم. نمی‌دونم چقدر طول کشید تا گریه‌ام تموم شد. ولی بالاخره تموم شد، هرچند حس می‌کردم تک‌تک موهای سرم هنوز درد می‌کنه و چشمام انگار داشت از حدقه در می‌آمد. با حوله تن‌پوش ازحموم اومدم بیرون، از دیدن چهره‌ی درب وداغونم توی آینه میز توالت وحشت کردم، کنار لبم باد کرده بود و رد سه تا خط قرمز پر‌رنگ روی صورتم بدر جوری توی ذوق می‌زد، سعی کردم نگاهم را از توی آینه بدزدم، دیدن کبودی‌های روی بازوهم ودل سوزوندان برای خودم حین لباس پوشیدن چه فایده‌ای داشت؟ و...