این اثر انتقادی اورول مانند بقیه کارهایش حرفهایی برای گفتن دارد و بسیار به حال و هوای روزگار امروز ما شبیه است. در این اثر اورول، قهرمان داستان با خدای پول وارد جنگی تمام عیار میشود و تا انتهای این جنگ پیش می رود، در واقع معتقد است پول بجای خدمت به انسان و کمک به رسیدن او به آرامش، عکس آن را عمل میکند، یعنی انسان برای رسیدن به پول دست به هر کاری میزند تا به پول برسد و خود را برده و اسیر پول میکند و خود را به خدای پول میفروشد. گیاه آسپیدیسترا که بارها در این کتاب از آن یاد شده، گیاهی است از خانواده لیلیاسه (سوسنیها) که برگهای کشیده و بلند شبیه ذرت دارد. آسپیدیسترا نمادی است از احترام به پول و زندگی طبقه متوسط قرن بیستم انگلستان که فقط دو راه فرار از آن وجود دارد: پولدار بودن یا امتناع از پولدار شدن. گوردون (قهرمان داستان) راه دوم را انتخاب می کند و با همه جنبه های زندگی مادی وارد جنگ میشود. او حتا از شغل پول سازش استعفاء میدهد و در یک کتابفروشی مشغول به کار میشود و تصمیم میگیرد جنگ مخفی را علیه خدای پول اعلام کند و آن را هدف خاص خود قرار دهد و در راه رسیدن به هدف با مشکلات فراوانی روبرو میشود
0 نظر