مردم فقیر

توضیحات کتاب مردم فقیر - بخشی از متن:
به محض این که پدرم به خاک سپرده شد طلبکاران مثل قارچ از زمین سردرآوردند و از هر سو به خانه ی ما سرازیر شدند. هر چه داشتیم به یغما بردند. خانه کوچکی را که پدرم شش ماه پس از ورودمان در حومه پترزبورگ خریده بود، نیز فروختیم. دیگر نمی دانم که طلبکاران چگونه بین خود به توافق رسیدند، ولی ما خودمان بی خانمان شدیم، بی سرپناه و گرسنه ماندیم. مادرم دچار بیماری طاقت فرسایی شده بود، ما برای امرار معاش خود پول نداشتیم و نمی توانستیم غذا تهیه کنیم. فقر و نابودی در کمین ما بود.
من در این ایام تازه پا به چهارده سالگی گذاشته بودم. در همین ایام بود که آنا فیودورنا از ما دیدن کرد. او ادعا می کرد که دولتمند است و با ما نسبتی دارد. مادرم هم می گفت که او با ما خویشاوندی خیلی دوری دارد. در زمان حیات پدرم او هرگز به ما سر نمی زد. او با چشمانی اشکبار به سراغ ما آمد و...
( فروشگاه اینترنتی آثار بوک )
چکیده کتاب مردم فقیر : این کتاب، از سری داستان های جذاب روسی، نوشته ( فئودور داستایفسکی ) و ترجمه شده به قلم شیوای ( امیر لاهوتی ) بوده که توسط انتشارات جامی تهیه و روانه بازار شده است.