بهشت

توضیحات کتاب بهشت - بخشی از متن:
نینومیا را از دوران ابتدایی می شناختم. حتی آن زمان نیز در مرکز توجه بود. او بهترین ورزش کار کلاسمان بود، اما بهترین نمرات را نیز می گرفت و چهره ی خوش تراشی داشت که هرکسی آن را زیبا می پنداشت. همه ی ما باید ژاکت سرمه ای می پوشیدیم، اما او هر رنگی که دلش می خواست، می پوشید. موهایش تا شانه هایش پایین می آمد.
برادر بزرگش که سه سال از ما جلوتر بود، محبوب تر هم بود. آن دو نفر جزو افراد سرشناس مدرسه بودند. نینومیا روحیه ی خاصی از خود نشان می داد. همیشه گروهی از بچه ها بودند که می خواستند با او دوست شوند. وقتی وارد دوره ی راهنمایی شدیم، موهایش را از پشت می بست و با جوک هایش دختران را می خنداند. اما فقط دختران نبودند که می خندیدند؛ وقتی نینومیا جوک می گفت، هرکسی که آن را می شنید، می خندید. او همیشه جزو افراد برتر کلاس بود و بعد از مدرسه دروس کلاس های بالاتر را می خواند، در حالی که بقیه ی ما درگیر تکالیف خود بودیم.
هیچ یک از ما نمی توانستیم با او همگام شویم. حتی معلمان هم نمی توانستند و...
( فروشگاه اینترنتی آثار بوک )
چکیده کتاب بهشت : داستان این کتاب، از زبان دانش آموزی چهارده ساله روایت می شود که به دلیل تنبلی چشم، مدام در معرض شکنجه های بی رحمانه قرار می گیرد.