دوزخ

توضیحات کتاب دوزخ - بخشی از متن:
ضعف بدنم رفته رفته رو به فزونی می رود. دستان سیاه و خونینم راه  نمی دهند لباس بپوشم یا به ظاهرم برسم. اضطراب صورت حساب پرداخت نکرده ی هتل، امن وامان را از من می گیرد و مانند حیوانی وحشی در قفس، طول اتاق را می روم و می آیم. دیگر غذا نمی خورم و مدیر هتل از من می خواهد به بیمارستان بروم؛ اما این پیشنهاد هم کمکی به من نمی کند، چرا که بیش از حد گران است و من باید اول صورت حساب را تسویه کنم.
رگ های دستم باد می کنند و دیده می شوند، نشانه ای از مسمومیت خون این حمله ی پایانی است. خبرها میان مردم پخش می شود و یک شب سر وکله ی زنی مهربان پیدا می شود؛ همو که شام کریسمسش را ناگهان ترک گفته ام، زنی که از من خوشش نمی آمد و من نیز کمابیش از او متنفر بودم. به هر روی پیدایم می کند، می پرسد به چه کارم و با اشک به من می گوید که تنها راه نجات بیمارستان است.
آدم می تواند بفهمد چه مایه احساس فلاکت و حقارت می کنم، همچنان که سکوت گیرایم به زن می گوید آه در بساط ندارم. چون می بیند که این همه ضعیف شده ام همدلی اش برانگیخته می شود. او که خود تهی دست است و جور اضطراب های روزانه می کشد، به در خانه ی تک تک اعضای خیریه ی مهاجرین اسکاندیناوی می رود و برایم صدقه جمع می کند.
زنی گنه کار به مردی رحم می کند که زن قانونی اش را رها کرده است؟ و...
( فروشگاه اینترنتی آثار بوک )
چکیده کتاب دوزخ : این کتاب، از سری داستان های سوئدی، نوشته ( آگوست استریندبرگ ) بوده که توسط خانه‌ فرهنگ‌ وهنرگویا تهیه و روانه بازار شده است.