بخت بیدادگر

توضیحات کتاب بخت بیدادگر - بخشی از متن:
هوا کم کم تاریک می شد. دختر کوچولوی ما ساعت ها پیش با هزار و یک توصیه ی به درد بخور بدرقه مان کرده بود: از کدام راه برویم، آدم های معتمد را کجا پیدا کنیم و از چه کسانی بپرهیزیم. به لطف این دخترک، به مرزی رسیدیم که رایش را از قلمرو مثله شده ی جمهوری چکسلواکی سابق جدا می کرد، اقلیمی که حالا به آن می گفتند تحت الحمایه ی بوهم - موراویا و از سال ۱۹۳۹ در اشغال آلمانی ها بود.
خسته و گرسنه، تا مغز استخوان یخ زده از بادی که در لباس های پاره پاره مان نفوذ می کرد، به کندی پیش می رفتیم. اما آن ساعات نخستین آزادی ما را زیر و رو کرده بود. آن سایه های درمانده و بی روح، آن گریختگان از سر درماندگی محض، حالا در چنگ اراده ای آهنین برای زیستن بودند.
دیگر به این قانع نبودیم که با چند ساعت یا چند روز آزادی بیش تر مرگ را به ستوه آوریم. رفته رفته باورمان می شد که راه بازگشت به زندگی را یافته ایم. بیم و امید ما را به این باریکه راهی کشانده بود که عقل سلیم کاهل هرگز جرئت نمی کرد پا در آن نهد. در تمام سال هایی که فرصت چندانی برای شجاعت یا ذکاوت نداشتیم، بیم و امید بارها نجاتمان داده بود و...
( فروشگاه اینترنتی آثار بوک )
چکیده کتاب بخت بیدادگر : این کتاب، در باب زندگی در زیر سایه ی کمونیسم است. داستان زنی که از چاه سیاه نازیسم جان به در می برد تا به مغاکی بس عمیق تر و ظلمانی تر فرو غلتد. یعنی اتحاد جماهیر شوروی، آرمان شهری که ویران شد.