چهارباد

توضیحات کتاب چهارباد - بخشی از متن:
السا در عروسی هر دو خواهرش حضور داشت. هیچ کدام از او نخواستند در محراب کنارشان بایستد و السا درک می کرد. حدود هجده یا نوزده سانتی متر از دامادها بلندتر بود؛ باعث می شد عکس ها خراب شوند و عکس برای ولکات ها خیلی مهم بود. پدر و مادرش بیشتر از هر چیزی به آن اهمیت می دادند.
نیازی نبود آدم خیلی باهوش باشد تا به روند زندگی السا نگاه کند و آینده ی او را پیش بینی کند. السا همین جا می ماند، در خانه ی پدری اش در راک رود تحت مراقبت ماریا، پیشخدمتی که همیشه به خانه رسیدگی کرده بود. روزی که ماریا بازنشسته شود، السا می ماند تا پدرومادرش مراقب او باشند و وقتی آن ها از این دنیا می رفتند، او تنها می ماند.
در این صورت او چه چیزی از زندگی اش برای نشان دادن خواهد داشت؟ گذر روزهای او در این دنیا با چه چیزی مشخص خواهد شد؟ چه کسی او را به یاد خواهد آورد و برای چه چیزی؟
السا چشم هایش را بست و اجازه داد رویایی طولانی و آشنا با نوک پنجه توی ذهنش قدم بگذارد: خودش را تجسم کرد که در جایی دیگر زندگی می کند. در خانه ی خودش. می توانست صدای خنده ی بچه ها را بشنود. بچه های خودش.
زندگی ای که ابدا وجود نداشت. رویای السا این بود: دنیایی که در آن زندگی می کند و انتخاب هایش تحت تأثیر آن تب رماتیسمی لعنتی نیست که تا چهارده سالگی درگیرش بود و...
( فروشگاه اینترنتی آثار بوک )
چکیده کتاب چهارباد : این کتاب، یک واقعیت اسفناک را با شخصیت‌های بسیار با احساس درهم آمیخته و با نثری هنرمندانه طوری به زبان آورده که از همان اولین خط درخشان و براساس واقعیت به نظر می‌آید.