دور دست

توضیحات کتاب دور دست - بخشی ازمتن:
کافه شلوغ بود. هوای سرد برفی جماعت زیادی را کشانده بود داخل کافه دانژه تا چیز گرمی بخورند و جان دوباره بگیرند. نشسته بود پشت میز. از پنجره به خیابان نگاه می کرد.
کلاغی داشت روی برف ها برای خودش راه می رفت و توی پستی بلندی ها دنبال چیزی می گشت. گوشی اش زنگ خورد. جواب که داد فرخ گفت: سلام. داخل هستم، کنار در. سر چرخاند سمت درب ورودی و کنار قفسه ی چوبی لیوان های کوچک پاریسی مردی را دید بلند قد و درشت.
دستکش های سیاه چرمی به دست داشت و پالتویی سورمه ای تنش بود. دست بلند کرد و در هوا و چرخاند. فرخ امیر را دید و آمد سمت میز، صندلی لهستانی را بیرون کشید و نشست. دستکش ها را از دست ها بیرون کشید و گوشه ی میز گذاشت. امیر نگاه کرد به فرخ. چند سال می شد که او را ندیده بود؟ چند دهه می گذشت؟ در پس چهره اش در همان اولین ثانیه های دیدار شباهت های ناخوشایند قیافه ای اجدادی به وضوح مشهود بود. پوست سبزه، چشم های میشی و انگشت های کشیده. نشانه هایی که خودش هم خواسته و نا خواسته میراث دار پاره ای از آن جبر محتوم بود. بارها برای لحظاتی طولانی به قیافه ی خودش در آیینه خیره مانده بود و...
( فروشگاه اینترنتی آثار بوک )
چکیده کتاب دور دست : این کتاب، از سری داستان های فارسی، نوشته ( میثم نبی ) بوده که توسط انتشارات افراز تهیه و روانه بازار شده است.