سور و سوگ

توضیحات کتاب سور و سوگ - بخشی از متن:
( عالیه ) سرخوش از آفتاب بعد از باران سبد حصیری اش را برداشت و از خانه بیرون زد. بیرون که رفت صدای نامفهومی شنید. چند مرد مو بور شبیه به هم با یک روستایی حرف می زدند و هر چه با ایما و لکنت تقلا می کردند نمی توانستند چیزی حالی اش کنند. لباسشان همان لباس مرد مو بور بود، خاکستری و بلند با چکمه های چرمی که تا زانو بالا آمده بود. یکی از سربازها به سرباز وسطی اشاره کرد و هر سه عالیه را پاییدند و ساکت شدند.
مرد روستایی می خواست با فریاد، مثل یک آواز محلی، حواس سربازان را از گام واندام عالیه پرت کند. عالیه سرعتش را بیشتر کرد و باز همان همهمه را شنید. به همان شالیزار رفت، همان که در آن آسمان بارانی و زمین گل آلود خیره مرد شده بود. سمت راستش پیکری با همان لباس و با همان صلابت ایستاده بود. جزییات چهره اش مشخص نبود؛ ولی عالیه در خیالش چهره می ساخت. همان طور که می توانست با یک درخت یا یک گاو خیالی حرف بزند. مرد همان پالتوی بلند تنش بود. قدم می زد و کتاب کوچکی می خواند. سرش پایین بود و ته سیگار فرورفته در دهانش را به یک طرف پرت کرد. عالیه در پشت نیزار بلند به زردی گراییده، مرد را می پایید و...
( فروشگاه اینترنتی آثار بوک )
چکیده کتاب سور و سوگ : این کتاب، از سری داستان های کوتاه فارسی، نوشته ( رضا ملکیان ) بوده که توسط انتشارات حکمت کلمه تهیه و روانه بازار شده است.