قلم فروش

توضیحات کتاب قلم فروش - یکی رو دوست داشتم، هجده سالم بود. خیلی پر شر و شور بودم. می گن عشق جوانی، همون حال رو داشتم. دوتایی رفته بودیم سینما. یک بازیگر زن از کنارمون رد شد. من نمی شناختم؛ اما اون دوستم شناخت، گفت: معروفه و فلان فیلم بازی کرده. زن که رفت بیرون، دوستم دوید دنبالش. من همین طوری مونده بودم. نمی دونستم چه کار کنم. باهاش حرف زد، خندید. موبایلش رو داد به من و گفت: ( هلیا ) جون یه عکس از ما بگیر!
بازیگر یه طوری نگام کرد که احساس قدرت و موفقیت داشت. انگار تو اون لحظه ها دوستم شده بود دوست اون. انگار دیگه مال من نبود. همون وقت دلم شکست. همون وقت که توی گوشیم عکسشون رو دیدم.
عکس بازیگر رو همش با خودم مقایسه می کردم. تو آینه خودم رو که می دیدم بدم می اومد. از چشام، ابروهام، از رنگ موهام، همه چی دیگه. رفتم آرایشگاه گفتم مدل موهام رو مثل اون بازیگره کوتاه کنه. چند ماه بعد رفتم دکتر و جراحی بینی کردم. بعد هم رفتم تست بازیگری دادم. اون جا دیدم خیلی ها رفتن دوره ی بازیگری، منم رفتم.
- از روی لجبازی بازیگر شدید؟
- می خواستم از اون بازیگره بهتر باشم. همین! فقط به خاطر دوست پسرم نه خودم و...
( فروشگاه اینترنتی آثار بوک )
چکیده کتاب قلم فروش : این کتاب، از سری داستان های فارسی،  نوشته ( فریبا منتظرظهور ) بوده که توسط انتشارات تندیس‌ تهیه و روانه بازار شده است.