کاناپه

توضیحات کتاب کاناپه - بخشی از متن:
اسم واقعی اش را نمی دانم. ما صدایش می زنیم شاه غول، بس که ستون است و پشمالو. خودتان که دیده اید، از در تو نمی آید. شاه غول گفت: اگر بتوانم وارد دارو دسته شان بشوم نانم تو روغن است. اما اول باید برادری ام را به ( امیر سالار ) ثابت می کردم. گفت: عین فیلم های اکشن، که طرف انگشت کوچکش را قطع می کند و می برد برای رئیس، من هم باید ثابت کنم همه جوره پایه ام. اجاره خانه مادرم را هم سه ماه پیشکی گذاشتند پر جیبم، همان شب که رفتم زربند امیرسالار را ببینم داخل باغ. هوا یک نموره هم سرد بود. امیر سالار نشسته بود روی یک کاناپه مخمل سرمه ای وسط باغ و خودش جوجه هایش را سیخ می زد. شاه غول گفت: آقا سیخ زدن هیچ کس را قبول ندارد. یک شب تا صبح هم جوجه هایش را می خواباند در ماست و نمک و زعفران و...
( فروشگاه اینترنتی آثار بوک )
چکیده کتاب کاناپه : این کتاب، از سری داستان های جذاب فارسی، نوشته ( ساناز اقتصادی نیا ) بوده که توسط انتش نشر نی تهیه و روانه بازار شده است.