چرا خوشبخت باشی. وقتی می تونی معمولی باشی

توضیحات کتاب چرا خوشبخت باشی. وقتی می تونی معمولی باشی -
بخشی از متن: وقت هایی که مادرم از دستم عصبی می شد ( اغلب هم از دستم عصبی بود ) می گفت: شیطون گولمون زد که سرپرستی تو رو پذیرفتیم، تو بچه شیطونی!
این که شیطان در سال 1960 از جنگ سرد و مک کارتیسم مرخصی بگیرد تا به منچستر سر بزند. هدف سر زدن: گول زدن خانم ( وینترسن ) خیلی متظاهرانه و نمایشی به نظر می رسید. مادرم افسرده ای متظاهر بود؛ زنی که توی کشوی مخصوص دستمال های گردگیری هفت تیر و توی قوطی جلا دهنده سطح و سطوح چوبی گلوله نگه می داشت. زنی که تا خود صبح بیدار می ماند و کیک می پخت تا مبادا با پدرم توی یک تخت بخوابد.
زنی که دچار اختلالات تیروئیدی و بزرگ شدگی قلب بود، زانویش به علت واریس همیشه خدا زخم و زیلی بود و دو سری دندان مصنوعی داشت: کدر برای استفاده روزمره، مرواریدی برای روزهای مهم.
نمی دانم چرا بچه ای نداشت، نمی توانست بچه دار شود. می دانم سرپرستی من را پذیرفت چون دلش می خواست رفیقی داشته باشد. رفیقی نداشت، چون برایش حکم منوری را داشتم که به عالم و آدم نشان می داد راهی برای ابراز وجود، به نوعی جایش را توی دنیا محکم می کردم و...
( فروشگاه اینترنتی آثار بوک )
چکیده کتاب چرا خوشبخت باشی. وقتی می تونی معمولی باشی : این کتاب، از سری سرگذشت نامه های جذاب، نوشته ( جنت وینترسن ) و ترجمه شده به قلم شیوای ( میعاد بانکی ) بوده که توسط انتشارات سخن تهیه و روانه بازار شده است.