کتاب میرخانه - بخشی از کتاب: توی سقفم. همه چیز چنان به من نزدیک است که می توانم چهره آدم هایش را ببینم و حتی لطافت پوست شان را درک کنم و حرف ها را بشنوم که دهان به دهان می چرخد و ساکنان نیمه دوم سقف، با لب های کوچک شان، جواب اولی ها را می دهند به قرینه. می ایستم رو پلکان سنگی خانه ای بزرگ که سقفی تیز دارد یا زیر طاق آجری یک گنبد بلند. پای درختی که سرو است بعد می شود چنار بعد کاج بعد نخل. و آدم ها سفید می شوند و سرخ و سیاه و زرد. همه چیز تند تند عوض می شود، همین وقت هاست که خیال می کنم کسی صدایم زده. می گوید: « سحر » توی سقف می چرخم تا ببینم از کدام خانه است. از کدام سرزمین. باز: سحر؟ این بار بلندتر. آن وقت مامان را می بینم که آمده بالا سرم و به چشم هایم نگاه می کند. سقف دوباره دور شده و من مثل مسافری از سفر برگشته، خسته و گیج از زیادی اتفاقات، سرتا سر قالی را غلت خورده ام و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر