کتاب بری بی عرضه 3-دیگه نمی شه گفت من بی عرضه ام - اگر مامان من بودن به اندازه ی کافی برای مامان خجالت آور نبوده که رفت و جایزه ی این مسابقه ی احمقانه ی فروشگاه فیکو را هم برنده شده. این یکی از آن هم خجالت آور تر است. یک بار که من و « بانکی »، بهترین دوستم، داشتیم اسکیت سواری می کردیم، موقع رد شدن از جلوی فروشگاه فیکوپوستری روی درش دیدیم از مامان که یک بسته سوسیس را گرفته بود بالا و داشت چشک می زد. بانکی دستش را برد بالا انگار یک بسته سوسیس نامرئی دستش باشد. بعد صورتش را کج و کوله کرد. داشت زور می زد چشمک بزند. گفت: داااالی « بری »! و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر