کتاب تکدرخت و تاویل آن - یادش آمد که درخت نمی تواند چیزی از دنیای اعداد درک کند... آرزو کرد که با صخره وحشی حرف بزند اما سنگ ریاضیدان هیچ علاقه یی به صحبت وی نشان نداد. تکدرخت در دل ملول شد اما در ظاهر به روی خود نیاورد. زیر لب با دلتنگی از خود پرسید: پس این نیاز من کی باید تمام بشود. هنوز هم به آفتاب حاجت دارم هم به هوا. نه از آب بی نیازم نه از خاک. از دست خود به کجا پناه برم؟ به دنیای جماد و...
محصولات مرتبط
300,000 ریال
راز دهکده ی نیست در جهان
620,000 ریال
بار هستی
395,000 ریال
کاکتوس ها از تشنگی هلاک می شوند
880,000 ریال
کمان گیر
590,000 ریال
تو مرد نیستی
3,450,000 ریال
چرا شد محو از یاد تو نامم؟
450,000 ریال
شال گردن ماری کوری
250,000 ریال
بازگشت جن ملکوت
280,000 ریال
سرمه ی خفا
500,000 ریال
0 نظر