کتاب بالهای بسته آرزو - بخشی از کتاب: زل زده بودم به تخته سیاه، شکمم به قاروقور افتاده بود. « فرزانه » هم مدام کفشش را می زد به میز بدتر عصبیم می کرد. خانم « اکبری » هم همچنان در حال نوشتن لغات انگلیسی پای تابلو بود. برگشتم سمت فرزانه تا تیکه ای نثارش کنم. بلکه دلم خنک شود که صدای زنگ مدرسه نجاتش داد. نفسی از سر آسودگی کشیدم، یک لحظه فکرم رفت سمت غذایی که مامان امروز درست می کرد. به شاه پسرش قول قرمه سبزی مامان پز داده بود. آخ که چقدر این « ابوالفضل » خودشیرین بود. خوب قلق مامان جان دستش بود! همین طور در فکر بودم که فرزانه می زد به شانه ام، « آرزو » حواست کجاست؟! هیچی، همین جا هستم و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي و علوم تربيتي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر