بعداز آنکه مرا کشت

کتاب بعداز آنکه مرا کشت - بخشی از کتاب: آمده بودند تا با نگاه های احمقانه شان به من زل بزنند. آن هایی که روزی ستایشم می کردند، همان هایی که رمانم را خواندند و با این که برای شان غریبه ای بیش نبودم، در کوچه و خیابان جلویم را می گرفتند و می گفتند که چقدر دوستم دارند. خب، دیگر دوستم ندارند.  حالا عوض شده اند. این بار آمده اند تا با مصیبت آدمی مثل من سرگرم شوند. مردمی که زندگی شان تا همین امروز بر وفق مراد بوده است. هر چه مخمصه ای که در آن گیر می افتی عمیق تر و دردآورتر باشد، داستان برای شان جذاب تر است. هچلی هم که من در آن افتاده بودم واقعا شوک آور بود. کم مانده بود که با خودشان بسته ای پاپ کورن هم بیاورند و...