کتاب زندگینامه و خاطرات استاد حسین انصاری - بخشی از کتاب: گلوله مثل باران می بارید. از ماشین به پایین پریدیم و روی زمین دراز کشیدیم که خدا می داند با چه شدتی از اطراف ما گلوله و آتش رد می شد! حدود یک ساعت در این وضعیت بودیم که بعضی از بچه ها در آن صحنه شهید و مجروح شدند. آن روز، انفجارها به قدری شدت داشت که وقتی تمام شد و از روی زمین بلند شدیم، موج انفجار بر آقای « محسن طاهری » اثر گذاشته بود و می گفت: ما کجای برزخ هستیم؟ دیدم باید به او شکی وارد کنم. محکم با مشت به پشت او زدم و گفتم: ( محسن جان! هنوز وارد برزخ نشده ایم، مافاو هستیم و هنوز زنده ایم. ) او یک مرتبه مثل این که از خواب بیدار شود، بیدار شد و راه را به جلو ادامه دادیم. رفتیم تا به مقر فرماندهی رسیدیم؛ مقری که فرماندهی آن پس از شهادت « عباس کریمی و شهید همت » بر عهده « محمدرضا دستواره » بود. دستواره خیلی تعجب کرد و گفت: ( چرا تا این جا آمدید؟ خیلی خطرناک است!) گفتیم: ( خون ما که رنگین تر از بچه ها نیست ) و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي و علوم تربيتي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر