کتاب ده - نذر جناب شمر ادا شد. از گودی قتلگاه بالا آمد. سر امام حسین را با دستش بالا برد و از عمق جانش قهقهه زد. کم کم اطرافش شلوغ تر شد. برای بوسیدن دست شفا گرفته شمر تعزیه از هم سبقت گرفتند. می دانم که تا به حال هزاران بار خواسته و ناخواسته، آشکارا و زیر لب، هم پای شمر و یزید و سنان نفرینمان کرده اید. می دانم اما به یقین می گویم، شما آدمیان، هیچ کدامتان تا ابدالدهر حال ما را درک نخواهید کرد؛ وقتی که در انتهای آن روز نحس، پشت سر ملائک، ضجه زنان، بر پیکرهایی نماز می خواندیم که خودمان قطعه قطعه شان کرده بودیم و...
0 نظر