تخفیف ویژه!
کد شناسه :93317

واتسون ها به بیرمنگام می روند

690,000 ریال

Rated 5.00 out of 5 based on 0 بررسی
(0 بررسی)

کتاب واتسون ها به بیرمنگام می روند - بخشی از کتاب: یکی از آن شنبه های سرد استخوان سوز بود. یکی از آن روزهایی که وقتی نفست را بیرون می دادی، یخ می بست و مثل یک قلنبه ی دود توی هوا آویزان می ماند. همین طور که راه می رفتی عین قطاری بودی که دودهای سفید تپل مپل و پف پفی بیرون می داد. آن قدر سرد بود که اگر عقلت را از دست می دادی و از خانه بیرون می رفتی، بی اختیار هزار دفعه پلک می زدی، شاید به این خاطر که آب چشمهایت یخ نبندد. آن قدر سرد بود که اگر تف می کردی، آب دهانت کش می آمد و قبل از اینکه برسد زمین، یخ می زد. هوای بیرون، بی نهایت درجه زیر صفر بود.دحتی داخل خانه مان هم سرد بود. پلیور و کلاه و شال و سه جفت جوراب پوشیده بودیم و باز سردمان بود. پیچ بخاری را تا ته چرخانده بودیم و با آن ترق تروقی که شعله ها راه انداخته بودند فکر می کردیم الان است بخاری منفجر شود، ولی باز هم انگار ننه سرما آمده بود و توی خانه ی ما بست نشسته بود. همه ی اهالی خانه، تنگ هم، زیر پتو، روی کاناپه نشسته بودیم. بابا می گفت این طوری یک کم گرما تولید می شود، اما نیازی به گفتن نبود، چون سرما کاری کرده بود که از خدایمان باشد پیش هم بنشینیم و خودمان را مچاله کنیم و...