کتاب کمون مردگان - امروز ظهر از تئاتر مسکو به دیدن "میخائیل" آمدند، همان حرف های همیشگی درباره ی کاری که قرار بود میخائیل درباره ی زندگی رفیق "استالین" بنویسد. حوصله ام سر رفت. بارانی ام را پوشیدم و از خانه آمدم بیرون تا در باغ تزاری قدم بزنم. باران مطبوعی می آمد و هوا خیلی سرد نبود. از جلوی کتاب خانه لنین که می گذشتم "مایاکوفسکی" را دیدم که خیلی به ظاهرش رسیده بود و با کلاه و بارانی و عصا کنار مجسمه ی داستایوفسکی ایستاده بود که چیزی توی دفترچه اش بنویسد و...
محصولات مرتبط
72,000 ریال
حومه
200,000 ریال
پارسیان و من (2)راز کوه پرنده
150,000 ریال
پارسیان و من (3) رستاخیز فرا می رسد
180,000 ریال
نسرین
148,000 ریال
این یادداشت ها را برای تو می نویسم
280,000 ریال
خرمگس
490,000 ریال
دختری که با آتش بازی کرد
650,000 ریال
تونل
1,450,000 ریال
1984
50,000 ریال
0 نظر