کتاب چراغ های روشن شهر - آهسته و بی صدا از پله های آهنی بالا رفتم. از پشت بام، روی دیوار آشپزخانه رفتم که یک متر کوتاه تر از دیوار پشت بام بود. از آن جا ارتفاع تقریبا دو متری را پریدم توی کوچه. چادرم خاکی شده بود، تکانش دادم و با سرعت دویدم. با سرعتی تندتر از وقتی که با بچه های همسایه و محل مسابقه می گذاشتیم و اغلب اوقات برنده می شدم. همین طور که می دویدم، برمی گشتم پشت سرم را نگاه می کردم تا بابا دنبالم نباشد. هیچ کس توی محله نبود و هیچ صدایی جز صدای انفجار نبود و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي و علوم تربيتي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر