کتاب عین حب نبات - بخشی از متن - با آدمی که از اوایل قرن ششم هجری قمری آمده بود توی کافه نشسته بودم. وسط حرف هایش گفت: نرسید آن که برسید، برسید آن که نرسید. اصلا نگران این که حرفش را نفهمیده ام نبود و قهوه اش را به آرامی می نوشید. وقتی تعجب من تا حد آزاردهنده ای ظاهر شد گفت: گفتن از جرات است و آن تمامی است. ناگفتن از جبانی است و آن از ناتمامی است. می خواستم بپرسم: چرا حرفی بزنیم که کسی نفهمد، اما سوالم را تغییر دادم: چرا حرفی بزنیم برای کسی که نمی خواهد بفهمد؟ مرد قرن ششمی گفت: این درست است و می تواند اصلا راست نباشد و...
0 نظر