كتاب با چشم هاي بسته گذر كردم - آزادي براي آدم هاي ترسو نيست، عشق من! آزادي وراي ترس و وحشت از تنهايي بوده و من بي جسارت، محكوم بودم به اسارت مادام العمر. صعود از پله هاي باريك و بلند، اسارت دوباره من بود؛ اين صعود، سقوط ته مانده نجابت من بود به قعر چاه تباهي و دري كه باز مي شد به روي اتاقي كه هر گوشه و كنارش صداي خفه شده فرياد دختري رو دفن كرده بود؛ صداي فرياد از تحمل دست هاي حريص و...
Menu
≡
╳
0 نظر