تخفیف ویژه!
کد شناسه :86856

مرز

189,000 ریال

Rated 5.00 out of 5 based on 0 بررسی
(0 بررسی)

کتاب مرز - بخشی از کتاب - پیامی که در جواب من آمده بود این بود: "جمعه، یازده صبح، جلو مرز. جای همیشگی." با خودم عهد کرده بودم که اگر بهمن از مرز گذشت، زندگی جدیدی را شروع کنم. اما نمی توانستم. نمی شد. دو سه ماهی گذشته بود، اما حال من بهتر نمی شد. برای همین از آدم هایی که اسم شان را گذاشته بودم اهالی مرز کمک خواستم. مرز ساختمان چند طبقه زردی بود که از پشت کاج های قدیمی و بلند به زحمت دیده می شد. نبش تقاطع دو خیابان گندمزار و ماندانا. جایی که به موازاتش در سمت دیگر خیابان، مادی قدیمی گندمزار نیمه خشک جاری بود. مادی های نمیه جان زیادی توی شهر بودندکه بیرون از شهر به هم می رسیدند و می رفتند تا رودخانه. حالا باید می رفتم جلوی مرز، از پیامی که داده بودم پشیمان بودم. پیام داده بودم که "حالم خوش نیست. به کمک و همدلی تان احتیاج دارم" و...