کتاب سال های شکسته : بخشی از کتاب- دیروقت بود که از بیمارستان بیرون آمد. حتی دربانی که با دیدن او، فورا از جا بلند می شد و در را برایش باز می کرد، رفته بود. داور درست جلو در بیمارستان پارک کرده بود. او را که دید پیاده شد. آیینه روی پله ی آخر مکثی کرد و گفت: هنوز اینجایی؟ باور نمی کنم؟ داور می دانست حال پدرش خوب نیست و...
محصولات مرتبط
9,500,000 ریال
دل دلدادگی
1,790,000 ریال
پرستیژ
450,000 ریال
غمگسار فرمانروا
2,950,000 ریال
زن در آینه
3,500,000 ریال
آدولف هیتلر را نجات دهید
1,400,000 ریال
استنطاق
950,000 ریال
تمساح
1,200,000 ریال
گریه نکن
1,200,000 ریال
او این بازی را شروع کرد
390,000 ریال
0 نظر