روزی که یاد گرفتم عنکبوت ها را اهلی کنم

کتاب روزی که یاد گرفتم عنکبوت ها را اهلی کنم : بخشی از کتاب: اسمش راینر بود و در طبقه‌ی پایین آپارتمان ما زندگی می‌کرد. ما بچه‌ها اسمش را گذاشته بودیم راسو بوگندو. برای اینکه واقعاً یک همچین موجودی بود راینر؛ مزاحم. فضول معرکه. عوضی. بی‌خاصیت. به‌شدت دغل و حیله‌گر. مدام دزدکی دنبالمان راه می‌افتاد، مدام توی کارهای?مان فضولی می‌کرد. مدام می‌خواست در بازی‌هایمان شرکت کند. بی‌خود نبود که راسو بوگندو صدایش می‌زدیم. و وای که چه دست‌های وحشتناکی داشت! دست‌هایی زبر و پینه‌بسته، درست مثل چنگا ل‌های بچه طوطی، با بند‌انگشت‌هایی ترک‌خورده و خون‌آلود و ناخن‌هایی که تا ته جویده بودشان و...