کتاب شناسنامه به روایت دست : شناسنامه به روایت دست آئینه گردانی در برابر شاعری است با سری باران خورده در صاعقه و صبح... او که خود دیگری است در میان اهالی (شعر دیگر). انگیزهی این نشستها و گفتوگوها با شاعر، دستها و دوستیهایش بود. هر نگاه منتظرش به نقطهیی نامعلوم که از پس سالهای دور ابری گریان میآمد. این میراث بهجا مانده مرا به شاعر رساند. با او زمان نوردیها کردم تا آنچه را که باعث شد او چهره از شهرت و شهر برگرداند و برود و برود دریابم. میگفت: مدتی که کارهای اعزام به سربازیاش را در تهران پیگیر بود و به ناگاه دریافت که دوستش از فرنگ برگشته، به خاطر آنکه با او به سربازی رود و...
0 نظر