كتاب دايره سرخ : بخشي از كتاب- يكجا بند نميشد. از زير سايبان مخروبه بيرون آمد. دستهاي بزرگ گوشتالويش را روي پيشانيش سايبان كرد و به دوردستها نگريست. - آه... پس چرا نيامد؟ بيپدر، همه را علاف خودش كرده... خيال ميكنه كيه... مردك يك چشم عوضي! انتظار كشنده، آنهم سر ظهر سرهنگ (علي نقي خان) را كلافه كرده بود و...
Menu
≡
╳
0 نظر