کتاب کلاسیک27-سفر به مرکز زمین : داستان این رمان درباره پروفسوری آلمانی به نام اوتو لیدانبراک است که باور دارد برخی از دالانهای آتشفشانی، به مرکز زمین راه دارند. به این ترتیب پروفسور با همراهی برادرزاده اش اکسل و مردی به نام هانس که راهنمای راه آن هاست، به سمت مرکز زمین میرود. این گروه ? نفره از دهانه آتشفشانی در ایسلند پایین میروند و با حوادث و اتفاقات زیادی روبرو میشوند؛ از جمله مواجهه با حیوانات ماقبل تاریخ و... راوی اتفاقات رمان، اکسل برادرزاده پروفسور لیدانبراک است. این رمان ?? فصل دارد. بخشی از کتاب: به خودم گفتم: «این نور مقدس روز است که از شکافی عظیم در سنگها به درون زمین نفوذ کرده. اما معنای زمزمه امواج، این ناله بی چون و چرای غرشهای دریای شور چیست؟ به روشنی صدای زوزه باد را میشنوم. نکند عمویم در زمان بیهوشی من را روی پشتش تا سطح زمین حمل کرده؟ او به خاطر من کاوش بیمانندش را رها کرده؟ شاید هم به طرزی عجیب، سفر به پایان رسیده؟» در ذهن خود درگیر چینش تکههای جورچین و البته پرسشهای دیگر بودم که عمویم پیشم آمد. شادمانه گفت: «روز به خیر، اکسل. فکر کنم حالت خوب است.» در حالی که در رختخوابم مینشستم، گفتم: «واقعا خیلی بهترم.» - از آنجا که تو عمیق و آرام خوابیده بودی، مطمئن بودم ضعف و خستگیات تمام خواهد شد. من و هانس به نوبت از تو نگهداری کردیم و هر دو ساعت به ساعت بهبود را در تو میدیدیم. - حتما حق با شماست عموجان، چرا که احساس میکنم از پسِ هر غذایی که جلویم بگذارید، بر خواهم آمد. من واقعا گرسنهام و...
0 نظر