كتاب همه چراغ هاي خانه روشن اند : بخشي از كتاب: پدرم يكبار شش كيك كرهاي و شش ليوان چاي را با هم خورد، كه البته در طول يك وز اتفاق غيرمنتظرهاي نبود. او همه اينها را پشت سر هم خورد فقط براي اينكه دور انداخته نشوند. اين اتفاق در كافهاي افتاد كه سر راه مسافرتمان به دون در آن توقف كرده بوديم. در آن زمان من دختربچهاي 11 ساله بودم و داشتم اولين تعطيلات زندگيم را به همراه پدر، مادر دو خواهر و برادرم ميگذراندم. ميخواستيم به كمپ تعطيلات پونتين در بريكسهام برويم و...
Menu
≡
╳
0 نظر