كتاب صداي آرچر : بخشي از كتاب- خيلي آهسته گفتم: (دستم را بگير. من ميگيرمت.) دوك هم زمان با بلند شدن بالگرد از روي زمين، دست چشم ماري را گرفت. سعي ميكردم تا جايي كه بتوانم بيصدا بازي كنم. مامانم باز هم كتك خورده بود. نميخواستم حالا كه داشت طبقهي بالا در اتاقش استراحت ميكرد، بيدارش كنم. به من گفت كنارش روي تخت بنشينم و كارتون تماشا كنم و...
Menu
≡
╳
0 نظر