كتاب هاي نفرين شده : كتاب هاي نفرين شده مجموعه اي از 22 داستان كوتاه است با موضوع هاي متنوع و قالبهاي بياني مختلف. در اين مجموعه سعي شده است داستان هايي با ساختارهايي متفاوت در كنار هم ارايه شود. بخشي از كتاب: اينمرتبه بلندتر از قبل، آشكارتر، وحشتناكتر؛ طوريكه من هم بترسم؛ هراسان شوم. نگران چشم بدوزم به او كه از خريد برگشته، يا از آشپَزخانه زده بيرون، شايد بر اثر شنيدنِ سروصدا، بر اثرِ شنيدنِ كشمكش؛ شايد هم از همان اول پشتِ در گوش بوده ببيند ما چه ميگوييم و كار بهكجا ميكشد. در هرحال، خودش را برساند جلوي درِ اتاق، رميده و وحشي، وحشتزده، به چاقوي خونچكان نگاه كند، به دستهاي آلودهي من؛ و به او، كه غرقِ خون، روي زمين، روي زمين كه نه، روي فرشِ كفِ اتاق، آخرين دست و پاهايش را ميزند؛ بعد بهرعشه ميافتد؛ رعشههاي ريزِ مرگ، كه گاهي زير پوستاش ميدود؛ مارپيچ، تند و ظريف، تكاناش ميدهد و گاه آنقدر پنهان ميماند كه آدم خيال ميكند راستراستي كار تمام شده است؛ جنازه ديگر جنازه است، جان ندارد. اول، او ديده بودش، مينو. آنوقتها اسماش مريم بود؛ وقتيكه هنوز جنايتي اتفاق نيفتاده بود؛ درحقيقت، تصميمي هم به انجامِ جنايت نبود؛ كسي آمده بود؛ ديداري شكل ميگرفت، نه معمولي، نه روزمره، اتفاقي، نادر؛ اما تكراري، خوانده بودم چندبار اينجا و آنجا، نه زياد، بههرحال دو نفر ملاقات ميكردند با هم؛ و من مانده بودم در عالمِ حيراني چهكار كنم. تكراري بودناش آزارم ميداد؛ بيآنكه دست از سرم بردارد؛ بيآنكه بتوانم رهايش كنم؛ وقتيهم فكر ميكردم بعدش چه، سرانجام ميخواهد بهكجا برسد را هم نميدانستم. تازه، اينكه وقوع جنايت و عوض كردنِ اسم، چه ربطي بههم دارند را هم هيچكس نميداند، حتا من كه شوهرش هستم. البته من عادت كردهام به تغيير و تحولاتِ ناگهاني، به وقايعِ خلقالساعه، مثل رفتن، رفتن كه نه، بياراده كشيده شدن دنبال آدمهاي مختلف، شنيدنِ حرفهاي عجيب و غريب و يا ديدنِ مناظرِ كابوسمانند؛ يا حتا مثل همين رويدادِ دردناك كه اصلاً بهخواب هم نميديدم و...
Menu
≡
╳
0 نظر