کتاب خاطرات یک دروغگو : چکیده: ماه سوم، فهمیدم بودجهام به خلاف محاسبههایم برای یک سال کافی نخواهد بود. باید بیشتر صرفهجویی میکردم. بودجه لباس قبلا حذف شده بود. بودجه سینما هم. اجاره اتاق خوابگاه، و خرج ایاب و ذهاب حذفشدنی نبود. مجبور بودم از بودجه غذا بزنم. این شد که دوران کورنفلکس آغاز شد. مثل عصر یخ یا عصر حجر، ماه سوم و چهارم مهاجرت برای من عصر کورنفلکس بود. هفتهها میآمد و میرفت و سبد خرید من از فروشگاه بزرگی که اسمش کازینو بود در دو قلم جنس اصلی خلاصه میشد: شیر و کورنفلکس. بخشی از کتاب: دروغ از بچگی با من بود. بدون دروغ سخت بود که روزم را به شب برسانم. دروغهایم نه هیچ نفعی به حال خودم داشت نه ضرری به حال دیگران. برایم نوعی بازی بیآزاری بود که میبایست دو قاعدهی اصلیاش را بی چون و چرا رعایت کنم: یکی اینکه حساس و خطرناک نباشد که اگر لو رفت دودمانم بر باد نرود و دیگر اینکه چنان با جزئیات و دقیق باشد که شنونده بدون کمترین تردید باور کند و...
0 نظر