مامور Z3 و پنگوئنی از مریخ

کتاب مامور Z3 و پنگوئنی از مریخ : بخشی از کتاب: ?ما نشان‌های مأمورZ رازیر یقه‌ی لباس‌هایمان می‌چسباندیم و به جانمان قسم خورده بودیم که سوگندنامه‌ی مأمورZ رازیر پا نمی‌گذاریم. بارنی گفت: «یک نگاه به این بنداز» و یک لباس گوریلی بزرگ را پوشید. «فقط ده پوند هزینه داشت. اون رو از یکی از دوست‌های مامانم که توی انجمن گیلبرت و سولیوان بود، خریدم.» جنکس هیجان‌زده گفت: «صبر کن باهاش راه بره، کارش حرف نداره.» بارنی توضیح داد: «من چند تا از فیلم‌های حیات وحش بابام رو خوب نگاه کردم.» و سر گوریل را پوشید و ادامه داد: «حالا نگاه کن.» چهاردست وپا روی زمین نشست، خیز گرفت سمت من و مثل گوریل‌هایی که در تلویزیون دیده بودم، هوهو کرد. بارنی همانطور که علفی خیالی را از روی موهای من بر می‌داشت و به دهان می‌برد، گفت: «نقشه اینه. اول چند بار این ور و اونور ظاهر می‌شیم. شب‌ها، مثلاً کنار پیاده‌رو یا شاید هم تو یه مزرعه‌ای اطراف شهر، جایی که بتونیم زود فرار کنیم. هیچ کار خاصی نمی‌کنیم. فقط می‌خواهیم کمی جلب توجه کنیم. خب، چی می‌گی؟...» چیزی برای گفتن نداشتم و...