کتاب هیولاشناس(2)نفرین ونریگو : بخشی از کتاب: ?هیولاشناس مردی منزوی و ساکن عالم سکوت بود، نابغهای اسیر افکار مستبدانهی خود، وسواسی در کارش، بی توجه به ظاهرش و تسلیم افسردگی ستکننده که با شیاطینی، به وحشتانگیزی هیولاهای جسمانی که به تعقیبشان میپرداخت، انگیزه میگرفت. او مردی سختگیر، لجوج و آنقدر سرد بود که تا مرز بی رحمی ... میرسید و انگیزههایی درک نشدنی و توقعاتی انعطاف ناپذیر داشت. در اوقاتی که مرا به کل نادیده نمیگرفت، به کارفرمایی یکدنده و آموزگاری سختگیر تبدیل میشد. روزها میگذشت و یکی دو کلمه بیشتر بینمان رد و بدل نمیشد. گویی بخشی از اثاثیهی خاک گرفتهی درون یکی از اتاقهای فراموش شدهی خانهی اجدادیاش باشم. مطمئنم اگر پا به فرار گذاشته بودم، هفتهها سپری میشد تا متوجه غیبتم شود. سپس، ناگهان و بی هیچ اخطاری، تمام توجهش به من جلب میشد، پدیدهای به شدت ناخوشایند که حسی نه چندان متفاوت با غرق شدن یا له شدن زیر صخرهای هزار کیلویی داشت و...
0 نظر