کتاب عصب کشی : بخشی از کتاب: ?همون ترم اول از سه درس افتاد؛ اونم چه درسهایی! یکیش زبان عمومی بود که هر بچهای میتونه پاسکنه! از اونور دو تا بیست گرفت که یکیش روشهای عددی بود که خب درس کمی نیست. رشتهش برق بود. سر جلسهی امتحان اگه چشمش به سؤالی چیزی میافتاد و عشقش میکشید جوابها رومی نوشت، وگرنه رو ورقه نقاشی میکشید، خطخطی میکرد، طرح صورت خودشو میکشید و حرفهای بی معنی مینوشت نقاشیش هم عجیب وغریب بود؛ مثلاً از اون خونههایی میکشید که بچههای مهدکودک و کلاس اولیها میکشن. ولی از صورت خودش یه نقاشیای میکشید عین خودش. از همون دبیرستان کم کم زد به جاده خاکی، قبلش هم بگینگی یه جوری بود و خیلی کم حرف میزد، ولی از سال سوم دبیرستان دیوونه بازیهاش شروع شد و حرف زدنو کامل گذاشت کنار? البته باز هم میرفت دبیرستان، اما چه رفتنی! بعضی وقتها اصلاً نمیرفت، بعضی وقتها دیر میرفت، بعضی وقتها هم زود. وقتی هم میرفت مثل بچهی آدم نبود که؛ سرشو عین گاو میانداخت پایین و میرفت تو کلاس مینشست؛ نه اجازهای، نه سلامی، نه احترامی. نه این که بره سر جاش بشینهها؛ اصلا جایی نداشت! هر جا میلش بود مینشست. معلمها هم باهاش کاری نداشتن، کاری نداشتن که سهله، چند تاشون خیلی هم دوسش داشتن و...
0 نظر