کتاب قصه های عجیب برای بچه های عجیب غریب-درخت سگ : بخشی از کتاب: ?یک روز که باران میبارد زن دارد آشپزی میکند. مرد دارد چاقوی دسته استخوانیاش را تیز میکند. زن صدای درزدن میشنود. زن به مرد نگاه میکند. مرد هم به زن نگاه میکند. دیگر دو تعجب میکنند. زن آشپزی را ول میکند و میرود و در را باز میکند. یک سبد پشت در است. زن دوباره تعجب میکند. مرد دوباره تعجب میکند و دوباره چاقویش را تیز میکند. زن سبد را از کنار در برمیدارد و تویش را نگاه میکند. توی سبد یک بچه هست که یک چشمش باز است و یکی دیگرش بسته. بچه زیر باران خیس شده و...
0 نظر